
درمان آسیبهای روانی ناشی از طلاق والدین در بزرگسالی
طلاق والدین همیشه یکی از پرچالشترین اتفاقاتیه که یه کودک میتونه تجربه کنه.
ولی چیزی که خیلی از آدمها نمیدونن اینه که آسیبهای این طلاق، معمولاً توی بزرگسالی خودشونو نشون میدن.
خیلی از مراجعین به مشاوره، وقتی ریشه مشکلات عاطفی یا اضطرابهاشون بررسی میشه،
میرسن به همون تجربهی طلاق والدین در بچگی.
اتفاقی که شاید سالها پیش افتاده، ولی زخمهاش هنوز تازهست.
تو این مقاله میخوایم ببینیم این آسیبها چه شکلی دارن، چطور روی روابط بزرگسالی اثر میذارن و چطور میشه به کمک مشاوره این زخمها رو ترمیم کرد.
چطور طلاق والدین روی کودک اثر میذاره؟
طلاق والدین معمولاً با یه عالمه تغییر همراهه:
۱. از دست دادن حس امنیت
۲. احساس رهاشدگی
۳. جابهجایی خونه یا مدرسه
۴. اختلافات شدید بین والدین
۵. دیدن غم و استیصال پدر یا مادر
و گاهی نقش گرفتن کودک بهجای یکی از والدین
همهی اینا برای یه کودک، استرسهای بزرگی هستن که اگه پردازش نشن، تهنشین میشن تو ناخودآگاه.
این آسیبها تو بزرگسالی چه شکلی نشون میدن؟
۱. ترس از تعهد
خیلی از آدمهایی که تو کودکی طلاق والدین رو تجربه کردن،
تو بزرگسالی از وارد شدن به رابطه جدی میترسن.
ته دلشون این باور هست که “هیچ رابطهای پایدار نیست.”
۲. اضطراب جدایی
همیشه یه ترس پنهانی از تنها شدن همراهشونه.
به خاطر همینه که تو بعضی رابطهها خیلی وابسته میشن یا برعکس، از نزدیکی فرار میکنن.
۳. احساس بیارزشی
طلاق والدین میتونه این باور رو تو کودک ایجاد کنه که “من به اندازه کافی خوب نبودم که پدر و مادرم کنار هم بمونن.”
این حس، تو بزرگسالی باعث میشه مدام خودشونو سرزنش کنن یا فکر کنن لیاقت یه رابطه خوب رو ندارن.
۴. الگوهای ارتباطی ناسالم
اگه تو کودکی فقط دعوا و قهر و آشتیهای مکرر دیدن،
ناخودآگاه همون الگو رو تو روابط عاطفیشون تکرار میکنن.
۵. مشکل در اعتماد کردن
وقتی کسی که باید نماد امنیت بوده (یعنی خانواده)، دچار فروپاشی شده،
اعتماد به آدمای دیگه هم سخت میشه.
از کجا بفهمیم هنوز از اون طلاق آسیب داریم؟
۱. تو رابطهها مدام اضطراب داریم
۲. به سختی به کسی اعتماد میکنیم
۳. احساس بیارزشی میکنیم
۴. از وارد شدن به رابطه جدی میترسیم
۵. مدام خودمونو با دیگران مقایسه میکنیم
۶. یا همیشه یه غم مبهم باهامونه
شکست یه بخش طبیعی از یادگیریه، نه نشونهی بیعرضگی.
اینو باید بارها و بارها به نوجوانمون یادآوری کنیم.
چطور میشه این زخمها رو درمان کرد؟
۱. اول باید آسیب رو بشناسیم
تا وقتی باور داریم “گذشته تموم شده” ولی هنوز زخمهاش فعاله، نمیتونیم براش کاری بکنیم.
پذیرفتن اینکه اون اتفاق برامون سخت بوده، اولین قدمه.
۲. پردازش احساسات سرکوبشده
خیلی از احساساتی که زمان طلاق والدین نتونستیم بگیم (مثل خشم، غم، ترس، احساس گناه)،
باید با کمک مشاور بهدرستی پردازش بشه.
۳. بازسازی باورهای غلط
یه مشاور حرفهای کمک میکنه باورهایی مثل:
“من خوب نیستم“
“هیچ رابطهای پایدار نیست“
“من لیاقت عشق ندارم“
رو شناسایی کنیم و با باورهای سالمتر جایگزین کنیم.
۴. یادگیری سبک ارتباط سالم
مشاور میتونه به ما کمک کنه سبکهای ارتباطی ناسالمی که از خانواده یاد گرفتیم رو اصلاح کنیم
و یاد بگیریم چطور یه رابطه سالم و امن بسازیم.
۵. کار روی عزت نفس
تقویت عزت نفس یه بخش اساسی درمانه.
تا وقتی خودمون رو ارزشمند ندونیم، نمیتونیم وارد یه رابطه سالم بشیم.
چرا مشاوره تو این مسیر ضروریه؟
این زخمها معمولاً عمیق و ناخودآگاه هستن.
خود آدم ممکنه ندونه ریشه مشکلات فعلیش از اون دوران میاد.
یه مشاور خوب میتونه:
۱. ریشهی این الگوها رو شناسایی کنه
۲. به ما کمک کنه احساسات سرکوبشده رو تخلیه کنیم
۳. الگوهای فکری و رفتاری سالم بسازه
و راهی برای ترمیم این زخمهای قدیمی نشون بده
حرف آخر
طلاق والدین، یه اتفاقیه که تقصیر کودک نبوده، ولی تاثیرشو گذاشته.
اگه حس میکنی هنوز یه چیزی تو دل رابطههات سنگینی میکنه،
هنوز از تعهد میترسی یا عزت نفس پایین داری،
بدون که اینا چیزایی نیستن که “با زمان حل بشن.”
مشاوره میتونه بهت کمک کنه این زخمهای قدیمی رو ببندی و با قلبی سبکتر وارد زندگی جدید بشی.
برای سلامت روانت ارزش قائل شو و اگه لازم دیدی، حتماً از یه مشاور کمک بگیر.