خیلی وقتا فکر میکنیم اگه بلد باشیم خوب حرف بزنیم، یعنی تو رابطه موفقیم.ولی واقعیت اینه که بزرگترین بخش ارتباط، اصلاً کلامی نیست!چیزی که تو نمیگی، ولی با حالت بدن، نگاهت، حالت دستهات، و لحن صدات منتقل میکنی،همون چیزیه که طرف مقابل بیشتر از هر حرفی باورش میکنه.به این میگن زبان بدن.تو این...
وقتی درباره طلاق حرف میزنیم، خیلیها فکر میکنن منظور فقط جدایی رسمی پدر و مادره.ولی یه نوع طلاق هست که شاید هیچوقت روی کاغذ نیاد، ولی اثرش خیلی عمیقتره؛بهش میگن طلاق عاطفی.طلاق عاطفی یعنی پدر و مادر زیر یه سقف زندگی میکنن، ولی از نظر احساسی مدتهاست از هم جدا شدن.نه حرفی، نه مهری، نه...
یکی از عادتهایی که خیلی آروم ولی خیلی خطرناک وارد رابطه میشه، قطع کردن حرف طرف مقابله.شاید فکر کنیم یه چیز کوچیکه، ولی وقتی تبدیل به عادت بشه، خیلی راحت صمیمیت، درک متقابل و امنیت رابطه رو میسوزونه.تو این مقاله میخوایم بفهمیم چرا بعضی از ما وسط حرف همدیگه میپریم، این کار چه آسیبی به رابطه...
وقتی اسم «پدر» میاد، خیلیا یاد قدرت و حمایت میافتن.اما چیزی که شاید کمتر دیده بشه، نقش پدر تو شکلگیری روان و احساسات دختره.خیلیا فکر میکنن فقط مامانها تو رشد روانی بچهها تأثیر دارن، اما پدرها هم یه ستون محکم برای احساس امنیت، اعتماد به نفس و شکلگیری هویت دختر بچهها هستن.تو این مقاله...
وقتی پسر بچهای، یاد میگیری که مرد بودن یعنی قوی بودن، گریه نکردن، ترس نداشتن، احساس نشون ندادن…ولی اون چیزی که خیلیا یادشون میره اینه که پسر بودن، یعنی انسان بودن.و یه انسان سالم، به اندازه همون مرد قدرتمند خیالی، به احساس، حمایت و ارتباط عاطفی با پدرش نیاز...
تو دنیای امروز، دیگه نمیشه کسی رو پیدا کرد که گوشی به دست نباشه؛ مخصوصاً نوجوانها!تلگرام، اینستاگرام، روبیکا، تیکتاک، واتساپ… هر روز یه اپ جدید، هر روز یه فیلتر جدید، هر روز یه چالش جدید.اما سؤال مهم اینه: این شبکههای اجتماعی چه بلایی سر عزتنفس نوجوانها میاره؟بیاین با هم قشنگ بررسی...
نوجوانی یکی از حساسترین دورههای زندگیه. یه جور گذرگاه بین کودکی و بزرگسالی.تغییرات هورمونی، ظاهری، احساسی و اجتماعی میریزن رو سر یه آدم کوچیک که تازه داره خودش رو میشناسه.و تو این میونه، بعضی والدین هر تغییری رو پای “سن بلوغه” مینویسن و از کنار هشدارها راحت رد میشن…اما...
نوجوانی خودش یه دنیای شلوغ و پرهیاهوه؛ پر از امتحان، تغییر، فشار خانواده و دوست و آیندهای که هنوز مبهمه.حالا تصور کن تو این شرایط، یه نوجوان مدام نگران باشه… بدون اینکه دقیقاً بدونه چرا.نگران درس، نگران آینده، نگران اینکه نکنه پدر و مادرش ناراحت شن، نگران اینکه نکنه یهوقت مشکلی پیش...
تا حالا شده یه آهنگ قدیمی گوش بدی و یهو اشکت دربیاد؟یا یه بوی خاص، یا یه خاطره ساده، دلتو ببره به گذشته…اون لحظههایی که یه چیزی ته دلت میلرزه، همون وقتیه که کودک درونت داره صدا میکنه.ما تو ظاهر بزرگ شدیم، مسئولیت داریم، شغل داریم، شاید حتی بچه داریم.ولی یه بخش کوچیک از ما هنوز اون بچهی...
نوجوانی یعنی یه پای آدم توی دنیای کودکیه، یه پای دیگهش توی دنیای بزرگسالی.نه بچهای که کسی کارت نداشته باشه، نه اونقدر بزرگ که همه چیزو بدونی!تو این وسط گیر میکنی و شروع میکنی به یه عالمه سوال پرسیدن از خودت:من کیام واقعاً؟چی دوست دارم؟قراره تو زندگی چیکار کنم؟چرا با همه فرق دارم؟اصلاً...